بدون عنوان
دختر عزیزم امروز با تب شدیدی که داشتی از خواب بیدار شدی.نمیدونم سرما خوردی یا از دندون در اوردن .بالاخره دلم طاقت نیاورد به بابا زنگ زدم تا برات وقت بگیره بعدم من و تو دو تایی رفتیم دکتر .قربونت برم امروز اصلا حوصله نداشتی مدام بهونه می گرفتی .خدا کنه زودتر خوب بشی و شیطونی کنی دلم برای شیطونیات تنگ شده. ...
نویسنده :
مامان هلیا
1:45